بیا تو جـــوان،اسرارموفقیت،ازدواج | ||
برگرفته از مقالات سایت asheghi4u هنگامی که عشق از یک عامل رشد دهنده و سازنده خود خارج شـده و جنبه اعتیاد به خود میگیرد بسیار آزار دهنده و مخرب می گـردد. اعتیاد به عشق یک دلبستگی ناسالم (خودآگاه و یا ناخوداگاه) به شخص، رابـطـه و یا خود عشق اطلاق میگردد. اعتیاد به عشــق انواع گوناگونی داشته که یکایک به آنها میپردازیم: 1- اعتیاد به عشق هم وابسته ایـن نـوع اعـتـیـاد متداولترین نوع اعتیاد به عشق میباشد. فرد معتاد به عشق، زمان، تـوجه و ارزش مفـرطـی بـرای فردی کـه به وی اعتیاد دارد اختصاص میدهد. به خود بی توجه بوده و برای خودش ارزشی قائل نمیباشد. قادر به تحمل همه چیز میباشد غیر از ترک شدگی و تنهایی. دارای اعتماد بنفس پـایـیـن اسـت. در تـعیین هویت خـویـش، دفـاع از خـویش و مراقبت از خویش دچار مشکل میباشد. با آنکه محتـاج یـک رابـطـه صمـیـمانـه اسـت امـا به طـور نـاخودآگاه قادر به تحمل صمیمیت و نزدیکی نمیباشد. با کنترل منفی قصد کنترل رابطه را دارد: به شریک خود میگـویـد چگونه باید رفتار کند تا رضایت وی را تامین کند و یا بالعکس. رابطه یک جانبه میباشد. تمایل دارد عشق را با ترحم اشتباه بگیرد. مسئـولیـت اعــمال دیگران را به طرز اغراق آمیزی به عهده می گـیـرد و بـیـش از وظایف قانونیش کار انجام میدهد. نیاز شدیدی به پذیرش و تصدیق دیگران دارد. نیازمند به کنترل دیگران است. هنگامی که میخواهد حق خود را مطالبه کند احساس گناه میکند. از تـنـهایی هـراسـان اسـت. بـه خـود و دیـگران اعتماد ندارد. دروغ گـو و هـمـواره خشمگین بوده و در تصمیم گیری دارای مشکل میباشد. معمولا به سیگار، کار زیاد، الکل و داروهای مسکن اعـتـیـاد داشـتـه و یـا قمـارباز میباشد. تمام توجـه و دغـدغـه های زنـدگیش را به حل مشکلات شریک زندگیش معطوف می کند و از علایق و منافع خودش صرفنظر می نماید. برای تقویت اعتماد بنفس اندک خود به عوامل خارجی پناه میبرد. اعتماد بنـفـس وی با حـل مشکـلات و تسـکیـن درد و رنج هـای شـریک زندگیش تقویت میگردد. هنگامی که شریک زندگیش وی را دوست می دارد احسـاس خـوشـایـنـدی پیدا میکند و بالعکس. ترس از خشم شریک زندگی و طرد شدن مبنا و تعیین کننده اعمال و رفتار معتاد میباشد. تمام آمال و آرزوهای آینده معتاد به شریک زندگیش وابسته و عجین شده است. برای جلب رضایت و مـراقـبـت از شـریـک زنـدگـی خـود دسـت بـه هـر گـونـه عمل فداکارانه ای می زننـد. زیـرا از آن وحشت دارد که نـکنـد شـریـک زنـدگیــش از وی ناخوشنود گردد چون فکر میکند شریک ناراضی وی را ترک خواهد کرد. نـاتـوانـی در تـعـیین حد و مرزهای معقول: خـود را بـا شـریـک زنـدگـیـش یـک فـرد میپندارد. هنگامی که شریک زندگیش خواهان رشد فردی میباشد هراسان میـگـردد چـون این عمل را تهدید تلقی میکند. راه حلهای مشکلاتش را در خودش جستجو نمیکند بـلـکه در شـریکش میجوید. برای حس کامل بودن به شریک خود محتاج است. در واقع این اعتیاد ریشه در کودکی فرد معتاد دارد زمانی کـه مـورد بـی مهری و طرد شدگی والدینش قرار می گرفته است. بنابراین دنیا را مکانی نا امن یافته و میپندارد نمیتواند فردی دوست داشتنی باشد. وی دست بـه هر عملی میزند تا شریک زندگیش را کـنـار خـود حـفـظ کـنـد حـتـی اگـر شریـک زنـدگیـش مـعـتاد به مواد مخدر باشد. بنابراین ممکن است در برابر اعتیاد وی سـکوت کـنـد تـا شریک زندگیش وی را ترک نکند بنابراین یک نوع معامله با یکدیگر می کنند. بـه عبـارتی دیگر به یکدیگر "هم وابسته" میگردند. ... ادامه دارد .... [ پنج شنبه 86/4/28 ] [ 1:58 صبح ] [ مهدی ]
[ دلنوشته () ]
|