عشق يعني يك سلام و يك درودعشق يعني درد و محنت در درونعشق يعني يك تبلور يك سرودعشق يعني قطره و دريا شدنعشق يعني يك شقايق غرق خونعشق يعني زاهد اما بت پرستعشق يعني همچو من شيدا شدنعشق يعني همچو يوسف قعر چاهعشق يعني بيستون كندن بدستعشق يعني آب بر آذر زدنعشق يعني چون محمد پا به راهعشق يعني عالمي راز و نيازعشق يعني با پرستو پرزدنعشق يعني رسم دل بر هم زدنعشق يعني يك تيمم يك نمازعشق يعني سر به دار آويختنعشق يعني اشك حسرت ريختنعشق يعني شب نخفتن تا سحرعشق يعني سجده ها با چشم ترعشق يعني مستي و ديوانگىعشق يعني خون لاله بر چمنعشق يعني شعله بر خرمن زدنعشق يعني آتشي افروختهعشق يعني با گلي گفتن سخنعشق يعني معني رنگين كمانعشق يعني شاعري دلسوختهعشق يعني قطره و دريا شدنعشق يعني سوز ني آه شبانعشق يعني لحظه هاي التهابعشق يعني لحطه هاي ناب نابعشق يعني ديده بر در دوختنعشق يعني در فراقش سوختنعشق يعني انتظار و انتظارعشق يعني هر چه بيني عكس يارعشق يعني سوختن يا ساختنعشق يعني زندگي را باختنعشق يعني در جهان رسوا شدنعشق يعني مست و بي پروا شدنعشق يعني با جهان بيگانگى